آقا جان از وصال بگو....
دیگر دلتنگی هایمان مخصوص شب های جمعه نیست. روزبه روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم. آقاجان تنها امید ادامه زندگیمان تپش های قلب شماست. گویی بی قراری دلهای ما از شوق دیدار شماست. آقا بگو كه آمدنت نزدیك است!
دیگر دلتنگی هایمان مخصوص شب های جمعه نیست. روزبه روز و لحظه به لحظه دلتنگ آمدنت هستیم. آقاجان تنها امید ادامه زندگیمان تپش های قلب شماست. گویی بی قراری دلهای ما از شوق دیدار شماست. آقا بگو كه آمدنت نزدیك است!
باز گیتى روشن آمد از جمال عسگرى
ماه گردون شد خجل پیش هلال عسگرى
موكب اجلال او چون شد پدید از گرد راه
محور آمد هر جلالى در جلال عسگرى
هادى دین مى برد دست دعا پیش خدا
صفحات: 1· 2
باز گیتى روشن آمد از جمال عسگرى
ماه گردون شد خجل پیش هلال عسگرى
موكب اجلال او چون شد پدید از گرد راه
محور آمد هر جلالى در جلال عسگرى
هادى دین مى برد دست دعا پیش خدا
صفحات: 1· 2
آقا اجازه!
دست خودم نیست خستهام!
در درس عشق
من صف آخر نشستهام!
یعنی نمیشود كه ببینم سحر رسید؟
درس غریبِ غیبت كبرا به سر رسید.
آقا اجازه!
بغض، گرفته گلویمان؛
آنقدر رد شدیم كه رفت آبرویمان
استاد عشق!
صاحب علم!
گل بهشت!
باید كه مشق نام تو را تا ابد نوشت!
اِلهى لَوْ لاَ الْواجِبُ مِنْ قَبُولِ اَمْرِكَ لَنَزََّهْتُكَ مِنْ ذِكْرى اِیّاكَ عَلى اَنَّ ذِكْرى لَكَ بقَدْرى لا بقَدْرِكَ وَ ما عَسى اَنْ یَبْلُغَ مِقْدارى حَتّى اُُجْعَلَ مَحَلاًّ لِتَقْدیسِكَ وَ مِنْ اَعْظَمِ النِّعَمِ عَلَیْنا جَرَیانُ ذِكْرِكَ عَلى الْسِنَتِنا وَ اِذْنُكَ لَنا بِدُعاَّئِكَ وَ تَنْزیهِكَ وَ تَسْبیحِكَ…
خدای من!
اگر اطاعت امر تو نبود هرگز با کوره خاطر خویش بر ساحل دریای یاد تو گذر نمی کردم چرا که می دانم ظرف وجود من شایسته من است، نه بایسته تو.
و کاسه دل من به اندازه ظرفیت خویش از بحر تو آب ذکر بر می دارد، و نه به وسعت بی کرانگی تو.
و کجا پای ناتوان مرا قدرت نیل به شناختگاه مقام مقدس توست؟