كربلا شهريست......
كربلا شهريست ای دل شهریارش زینب است اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
نام زیبای حسین حک گشته در دیوان دل دل که شد بیت الحسین نقش و نگارش زینب است
شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی ناشرش باشد حسین آموزگارش زینب است هر که نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین جان زهرا این حسین داروندار زینب است
كربلا شهريست......
كربلا شهريست ای دل شهریارش زینب است اعتبارش از حسین و اقتدارش زینب است
نام زیبای حسین حک گشته در دیوان دل دل که شد بیت الحسین نقش و نگارش زینب است
شیعه دارد در دلش یکتا کتاب قیمتی ناشرش باشد حسین آموزگارش زینب است هر که نازد بر کسی زینب بنازد بر حسین جان زهرا این حسین داروندار زینب است
هر که دارد هوس کربُ بلا بسم ا....
باز صدای نوحه جانان از این وادی به گوش میرسد و ناقوس جانها به لرزه می افتد آنگاه که با بالا رفتن دستهای حسینیان اشکهای زینب فرو می ریزد .
این چه سریست در کالبد هستی که با نام حسین و ناله بر مظلومیتش، تمام گناهان بخشوده می شود .
پایتخت نشینان دیار شور و شعور حسینی در سرزمینی کوچک با دلی بزرگ به بلندای بیرق حسین همنوا با ناله آسمان و زمین، دوشادوش هم، نوای یالثارات الحسین سر می دهند و یا حسین گویان دل در گرو یار دارند .
حسینیه اعظم زنجان این روزها شور و نوایی دارد وصف ناپذیر
یوسف زهرا بیا که حسینیان چشم براه دم مسیحاییت به سوگ حسین نشسته اند
بیا وداغ زینب را در غم از دست دادن برادر التیام بخش
آستان ملکوتی حسینیه اعظم زنجان، میعادگاه خیل عاشقان ابا عبدالله، امسال نیز با قبول نذورات عاشقانش جلوه ای دیگر از ارادت و اخلاص را به نمایش خواهد گذاشت و چه شیرین است آن زمان که کودک بیمار دیروز با پای برهنه سر بر آستانش میگذارد تا شکر گزار شفای تنش، نذری قربانی کند و چه شیرین تر است آن زمان که مادری به رسم شکر گزاری از معبود و شفای فرزندش، خادم همیشگی اهل بیتش می شود.
عزاداران ابا عبدالله الحسین ظهری دیگر از غم و اندوه را به نظاره نشسته اند و وا اسَفا گویان در میان دسته عظیم حسینیه واگویه های خود را با حسین و معبودش نجوا می کنند
آیا آزاده ای هست تا مرا یاری کند؟
کجاست آزادمرد دشت نینوا که ببیند آوای بلندش در طنین فریاد عزادارانش به گوش میرسد؟
حسینیان …
محرم با همه شور و نوایش آمد …………….
هر که دارد هوس کربُ بلا بسم ا….
زبان حال حضرت زینب کبری(س) در غروب عاشورا
به دشت کربلا، جمعی پریشان ماند و من ماندم
فراز نیزهها، آوای قرآن ماند و من ماندم
من غارتزده خسته، ز هر سو راه من بسته
ز یاران خیمهها خالی، بیابان ماند و من ماندم
به گوش من طنینافکن، صدای اکبر و قاسم
که دائم اشکریزانم، به دامان ماند و من ماندم
دلم خون شد خداوندا، از این اشک عزاداران
به دنبال پدر یک طفل گریان ماند و من ماندم
به خاک و خون دو بازوی بلند و پرچم و مَشکی
میان شعلهها یک فوج عطشان ماند و من ماندم
ز تیری بسته شد راه گلوی تشنهلب اصغر
رباب از این جفای خصم، حیران ماند و من ماندم
ز طوفان بلا گلهای سرخ من همه پرپر
از این طوفان مرا یک سرو عریان ماند و من ماندم
بههم پیوست جوشان چشمههای خون و دریا شد
از این طوفان هایل موج و طوفان ماند و من ماندم
نمانده طاقتم دیگر که بینم قتلگاهش را
برفت و این دل بیتاب و سوزان ماند و من ماندم